بچه حدودا در آخر ماه ژوئن به دنیا می آید، ممکن است وقتی که برای زایمان به بیمارستان می روم، پیش بچه ها بمانی؟

اینجا چه اتفاقی افتاده است: مراقبت از بچه ها کاری است که سال هاست انجام می دهید بخصوص وقتی بچه جدیدی به اعضا فامیل به دنیا آمد مسئولیت های شما تغییر کرده است، حال شاغل شده اید یا بچه هایتان بزرگتر شده و به توجه و رسیدگی نیاز دارند و یا باید از افراد سالمند خانواده مراقبت کنید و یا حتی ممکن است که دیگر تمایلی به انجام این کار نداشته باشید.

پاسخ: می دانم وقتی (فرانک) به دنیا آمد از (لیزا) مراقبت کردم، اما حالا دیگر نمی توانم این کار را بکنم.

هشدار: حتی در مورد مهم ترین اتفاقاتی که در زندگیتان پیش می آید، به خود این اجازه را بدهید که نه بگویید، مطمئن باشید کس دیگری در فامیل نقش شما را بر عهده خواهد گرفت.

«ببخشید که چنین چیزی را میگویم، اما ممکن است آخر هفته مراقب بچه امان باشی»؟

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

خواهر، برادر، خواهرزاده و یا دیگر اعضای فامیل همیشه در آخرین لحظات خواسته هایشان را مطرح می کنند. او معمولاً این کار را می کند و شما هم پاسخ مثبت می دهید. او از شما انتظار دارد تا این کار را برایش انجام دهید. در ذهن او شما کسی هستید که هر وقت به کمکتان نیاز دارد می تواند رویتان حساب کند. درخواستهایی که در آخرین لحظه بیان می شود نشانه بی توجهی انهاست.

پاسخ: «این آخر هفته را نمی توانم. همیشه از بودن با بچه ها خوشحال می شوم اما لازم است کمی هم از آنها دور باشم».

هشدار: وقتی دیگران از شما استفاده می کنند جدیترین اتفاقی که میافتد خدشه دار کردن احساساتتان است برای اینکه بتوانند شما را در دسترسی دیگران قرار دهند.

«ممکن است روی دیوار اتاق خواهرزادهات نقاشی بکشی؟ تو خاله او هستی و این کار باعث خوشحالی اش می شود».

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

خواهر یا خواهرشوهرتان از شما می خواهد تا تمام آخر هفته اتان را صرف کشیدن یک نقاشی روی دیوار اتاق خواهرزاده اتان کنید و نقش خود را به عنوان یک خاله به خوبی ادا کنید. او فکر می کند که اگر به شما یادآوری کند که مثل مادر او هستید حتماً پیشنهادش را می پذیرید.

پاسخ: «چه فکر خوبی. بیا صبر کنیم تا «لیسا» بزرگتر شود و من و او به اتفاق هم این کار را بکنیم». یا «خوشحال می شوم اما فعلاً وقت ندارم» یا «نمیدانم چرا فکر می کنی آنقدر هنرمندم که می توانم چنین کار بزرگی را انجام دهم».

هشدار: اگر نه بگوئید برای مدت کوتاهی احساسی می کنید که بدترین خاله دنیا هستید. اگر هم پاسخ مثبت دهید از خواهر یا خواهرشوهرتان برای اینکه شما را در قید و بند کاری گذاشته اند که دوست نداشتید انجامش دهید، می رنجید.

برادر تان میپرسد «امروز بعدازظهر میایی مواظب بچه ها باشی، امروز کارم خیلی زیاد است؟ چیزی نمانده تمام شود».

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

یکی دیگر از بعدازظهرهایتان هم بر باد رفت. امروز صبح با خواهرزاده و برادرزاده اتان کیک پفکی پختید تا آنها را سرگرم کنید که در دست و پای برادر تان نباشند. هفته پیش آنها را به دوچرخه سواری و مسابقه اسبدوانی بردید تا بردارتان بتواند به تعمیر خانه اش برسد. با اینکه به برادر تان خیلی علاقمندید و به او احترام می گذارید، اما به نظر میرسد او تبدیل به کسی شده است که خواسته هایش هرگز تمامی ندارد.

پاسخ: «استراحتی هم به من بده، میخواهم یک بعدازظهر را هم به خودم اختصاص دهم».

هشدار: مجبور نیستید با تمام چیزهایی که از شما خواسته می شود موافقت کنید به خصوص اگر بی پایان باشند. اگر این کار را بکنید اعضای خانواده وقت شما صید کرده اند.