مواظب سلامتی خود باشید..

وقتی هاروی در سال 1975 مشاور تغذیه بود، من در بحرانی ترین وضعیت سلامتیم بودم و برای اولین بار با او در این باره مشورت کردم. با افکاری آشفته و ناامید نزد او آمدم. با زمینه ای که در علم پزشکی و ماجراهای طولانی که در درمان های مختلف پزشکی داشتم، هرگز بیاد نمی آورم که حالم به این خوبی بوده. در آن موقع وزنم نگرانی اصلی من نبود. اصلا هیچ وقت با وزن خودم مشکل نداشتم ولی باید اعتراف کنم که از دوازده سیزده سالگی به این طرف، هیچ وقت از شکل بدنم راضی نبودم و از آن موقع همیشه سعی کردم که کفش پاشنه بلند بپوشم تا ظریف تر به نظر آیم.

مشکل اصلی و اساسی من-که البته در آن زمان چیزی راجع به آن نمی دانستم-این بود که کاملا بدون انرژی و نیرو بودم. خیلی حالم بد بود و هزار و یک مشکل دیگر برایم بوجود می آمد که پدر زندگیم را درآورده بود. البته آنچه برای من اتفاق افتاد، اتفاقی است که ممکن است برای همه بیفتد. شرایطی که انرژی های منفی برای یک شخص بوجود می آورد بنیان و اساس بسیاری از مشکلات بدنی، روحی و احساسی است که در این جهان مرد و زن و بچه همگی قبلا تجربه کرده اند. علائمی که در من بوجود آمده بود اصلا غیر عادی نبود. درد معده ، جوش و التهابات پوستی، افسردگی ، شک و دودلی، تغییر حالت های ناگهانی و طغیان های احساسی و این قبیل علائم بود.

نگرانیم اینجا بود که روز به روز بدتر می شدم. با این که در دانشگاه در سن 31 سالگی با داشتن 2 بچه کوچک رتبه اول را داشتم و همیشه شاگرد اول بودم بیشتر وقت ها خود را در تنهایی و افسردگی و اشک می یافتم و نمی دانستم چه وقت قرار است حالم خوب شود تا بتوانم در زندگی دوباره از جا برخیزم. هیچ مقدار دارو و معالجه ای با درمان هایی که در طی سال ها داشتم، هیچ کمکی برای عوض کردن این اوضاع و تغییر وضعیت من انجام نداد. در تمام مدتی که من به دلیل اعصاب معده ام و ضعف در قدرت هضم دارو می خوردم و آرام بخش هایی که برای حالت های عصبی و دردهای بدنی تزریق می کردم و متخصصان هم مرتب در مورد بیماری های جسم و جان و روان بنده نظریه می دادند، هیچ کس، هیچ کس از من نپرسید که چه می خورم! ولی هاروی پرسید.

بهداشت طبیعی ، همان طور که همسرم به شما آموخت، جواب سوال هایم در مورد سلامتی و تمام نیروهایی که در وجود خود داشتم ولی در بکار بستن آنها کوتاهی کرده بودم، را به من داد. چه چیزی یاد گرفتم؟ هر آنچه لازم بود برای سلامتی خود بدانم! فهمیدم که چرا درد داشتم و فاقد هر انرژی بودم. دانستم که بیشتر عمرم سیستم بدن خود را با انتخاب غذاهای اشتباه مسموم می کردم .چرا که سال های سال بود در این مملکت از پستان مادر شیر خوردن مرسوم نبود. من در بین میلیون ها کودکی بودم که هرگز شیر پستان مادر را نخورده اند.

همان غذای مناسبی که طبیعت برای بچه انسان بوجود آورده. دکتر رابرت مندلسون در کتاب اخیرش به نام چطور در کنار پزشک کودکی سالم بار بیاوریم می نویسد: تغذیه از شیر مادر زمینه را برای رشد روح و بدن سالم مساعد می کند. شیر مادر که میلیون ها سال است امتحان خود را پس داده، بهترین غذا برای کودک است، چرا که بهترین غذای طبیعی است.