چرخه وحشتزدگی و اجتناب، دو مولفه دارد : تفسیرهای نادرست از وقایع درون بدن و ارزیابی های منفی پس از آن.

ارزیابی های منفی

ارزیابی منفی خودناکام کن از تفسیر نادرست وقایع درون بدن گاهی اوقات صورت فاجعه سازی به خود می گیرد؛ برای مثال می گوییم «این بدترین اتفاق ممکن بود». گاهی اوقات نیز به صورت درجه بندی خود در می آیند؛ برای مثال می گوییم «این نشان می دهد دیوانه شده ام». گاهی اوقات نیز به توقع مبدل می شوند؛ یعنی می گوییم «نباید اتفاق بیفتد».

مبتلایان به حملات وحشتزدگی، احساس وحشتزدگی را نیز ارزیابی می کنند؛ برای مثال می گویند «نمی توانم تحملش کنم»، «چنین مشکلی نشانه ضعف من است» یا «هر طور شده باید جلوی این احساسم را بگریم و در وضعیتی قرارنگیرم که ماشه آن را بچکاند».

کنترل، ناراحتی و ترس از مرگ

فکرهای وحشت آفرین عمدتا روی سه چیز متمرکزند :

* مسلم انگاشتن از دست داد کنترل. متوجه می شوید که نمی توانید تمرکز کرده، درست فکر کنید و اعمال تان را کنترل کنید. گاهی اوقات نیز احساس می کنید مثل این که هشیاری تان را از دست می دهید (اگرچه به ندرت این اتفاق می افتد). وندی چنین احساسی داشت و ترس وجودش را می گرفت. در نتیجه همواره دلواپس بود که مبادا کنترل خود را از دست بدهد. از دست دادن کنترل با اضطراب خودانگاره نیز رابطه دارد : در این حالت می گوییم «مثل این که فکرم دارد از کار می افتد یا مثل این که دارم دیوانه می شوم»؛ «ممکن است کنترل خودم را از دست بدهم و کارهای شرم آوری انجام بدهم»؛ «دیگران از من به خاطر ایت مشکلم ایراد خواهند گرفت» یا «اگر کنترل خودم را از دست بدهم، احساس بدی پیدا می کنم.»

* ترس از له شدن زیر فشار اضطراب. گاهی اوقات از خود احساس وحشتزدگی می ترسید - نه از چیزهایی که ماشه وحشت را می چکانند. اما پشت این اضطراب ناراحتی معمولاً چنین فکرهایی نهفته است «احساس افتضاحی است»؛ «نمی توانم این احساس را تحمل کنم» یا «باید از هر وضعیتی که ممکن است در آن دچار چنین احساساتی شوم، اجتناب کنم».

* ترس از مردن. احساس خفگی، تپش قلب و عرق کردن را نشانه قریب الوقوع بودن مرگ، تان در نظر می گیرد.

باورهای اصلی در زیر این فکرها، باورهای اصلی وجود دارند؛ مثل این باور که «نمی توانم درد و رنج را تحمل کنم و هر طور شده باید از آنها اجتناب کنم»، «باید از هر چیزی که آرامش جسمی و روانی مرا به خطر می اندازد، اجتناب کنم»، «همیشه باید برخودم و رفتارم مسلط باشم» و «دیگران باید مرا آدم عاقلی بدانند که کاملاً بر رفتارش مسلط است».